چه راضی در اربعین نهفته است؟

اینجا در کربلای معلی، عالم را رنگ و رویی دیگر است. اربعین تمثیلی است از بازگشت انسان به خانه خود. به شهر خود. حسین، آشنای مشترک مردم شهر است.

به گزارش نسیم خنداب به نقل از مشرق، سعید آجورلو فعال رسانه ای طی یادداشتی نوشت:

از شکوه اربعین هر چه بگوییم کم است و ناقص و نارساست. کجا زبان را توان است که در وصف این شیدایی به اندازه و به کفایت، سخن نغز و شیوا بگوید. چنان است که بتواند افسانه ای را در هیبت واقعیت به گوش خلق برساند. و کجا قلم را چنین اعجازی ممکن است که رازهایی چنین ممهور را به کلمه بدل کند. چنان که بخواهند بحری را در نهری حبس کنند. به قدر وسعت اما از این دریا باید چشید.

اینجا در کربلای معلی ، عالم را رنگ و رویی دیگر است. اربعین تمثیلی است از بازگشت انسان به خانه خود. به شهر خود. در این شهر کسی غریبه نیست که انسان در شهر خود را چه به غربت؟ حسین، آشنای مشترک مردم شهر است. و آنان که حسین(ع) را می شناسند، آشنای یکدیگرند. در شهر حسین(ع)، انسان در ذات خود متولد و به فطرت خود بازمی گردد. دل و عقل با هم متحد و یگانه می شود و در جمعی کثیر منحل. فردیت به قربانگاه هویت جمعی می رود و آخر کار فردی تازه متولد می گردد. چنین انسانی آرزوست که اهل شهر آسمان باشد حتی وقتی پایی در زمین دارد. شهروندان چنین شهری انگار به آخرالزمان سفر کرده اند در یک رنگی و صفا، فداکاری و احسان. این شهر را در رویا توصیف کرده بودند که در عالم واقعیت تصورش شاید خیالی بیش نبود. این خیال را امروز و این رویا را اینجا شهروندان شهر حسین(ع) زندگی می کنند.

اینجا روزگار بر وفق مراد است. در شهر حسین(ع) ، متاع اصلی محبت است. خریدار، امام شهید و حاضر است و به یقین فروشنده هم که محبت حسین را به آستان دوست عرضه می کند، جز ناشی از التفات این عالیجناب نیست که «هر چه بر سر ما می رود از ارادت اوست» و گویاتر اینکه «این همه آوازه ها از شه بود». در شهر حسین، حال همه خوب است؛ آنکه می خواند، آنکه می گرید، آن که می پزد، آن که به قدر تکان دادن مقوایی به لحظه ای زائران را باد می زند، حال همه اینها خوب است. اینجا اوضاع رو به راه است.

شهر حسین(ع)، شهر اسرار است و این اسرار جز به حیرانی و بی سامانی و سرگشتگی بر ساکنان این شهر افشا نمی شود. حیرت شعف انگیزی است که راه را میسر، سخت را آسان و دشوار را ممکن می سازد. و این سر بزرگ جز محبت چه می تواند باشد. محبت است که می کشاند، می آورد، شیدا می کند و این حیرانی را آغاز و با خودآگاهی به منزل می رساند. ساکنان این شهر، سرخوشان عالم اند که فارغ از عقل معاش، دل به بزم محبوب داده اند و راه آسمان از زمین آسمانی کربلا می جویند. این محبت چه محبتی است که برودت نمی گیرد، خاک نمی خورد و کهنه نمی شود. جاری و جوشان پیش می رود و مردگان را حیات می دهد.

و آخر کار اینکه، حسین شهروندانش را رها نمی کند.

ارسال نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

3 × 3 =